روزگاری نو بهاری در دیاری بود و رفت گهگداری یاد آری لاله زاری بود و رفت رفته رفته بوی نان از سفره ِ مادر گریخت سفره ِ هر خانه داری یادگاری بود و رفت نور ِ عشق از لابلای لانه می آمد پدید اشک ِ دلسوز ِ پدر هم آبشاری بود و رفت زندگی را شور وشوق ِ بندگی از ما برید آنچه رفت از دستها دار و نداری بود و رفت یادم آید دست ِ شبنم دامن ِ گل میگرفت یادت آور یاور ِ گل شاخساری بود ورفت چشم ِ جان جان داد و یکدم روی خوشبختی ندید زانکه بر مژگان ِ چشم ِ ما نگاری بود و رفت روضه و زاری به سود ِ مفتیان آمد ز راه در سرای ما نوای ساز ِ تاری بود و رفت طعمه مرغ ِ آزادی همانند ِ شکاری بود و رفت
sokoot
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1393 ساعت 11:00 ق.ظ