بالاخره جومونگی نا بازرگانی رو پیدا میکنند که اونها رو به دزدان دریایی برسونه، به اون میگه من شنیدم که شما با دزدان دریایی داد و ستد میکنید. اگر به من کمک کنید تا فرمانده اونها رو ببینم یک پاداش خوب به شما میدم
در حین صحبت اینها، فردی از دارودسته دزدان حرف های اونها رو مشنوه و به رئیسشون خبر میده
بعد دنبال جومونگ راه میفتند تا بالاخره در جایی گیرشون میندازند جومونگ مقاومت نمیکنه و دستگیر میشند تا برند پیش رئیس دزدان دریایی.
وقتی فرمانده اونها میگه من بو وی یه اون (بووییه) هستم جومونگ هم میگه من هم جومونگ هستم و خودم رو به شکل بازرگان درآوردم تا شما رو پیدا کنم. ولی بووییه باور نمیکنه و میگه اونجا محاصره هست و جومونگ نمی تونه از اونجا خارج بشه
جومونگ اصرار میکنه و بووییه میگه باشه حالا براینکه ثابت بشه یه آزمایشی ترتیب میدم
به جومونگ یه کوزه شراب میدند تا بخوره و بعد ماری رو به درخت میبندند و کنار سرش کوزه ای قرار میدند و به جومونگ میگه اگه راست میگی صاف بزن به کوزه
تا اینو میشنوند همه جا میخورند. جومونگ آماده میشه که تیر رو رها کنه
همه خدا خدا میکنند که تیر به هدف بخوره
بالاخره تیر رها میشه و به هدف میخوره
به هدف خوردن همانا و دستور کشته شدن همان
فرمانده دستور میده که اینها سربازان اوک چه هستند و باید کشته بشند و موقعی که میخواند سر جومونگ رو قطع کنند
فرشته نجات فرستاده میشه
بله، سربازان اوک چه حمله میکنند
در این میون جومونگ و دوستانش به داد دزدان دریایی میرسند و جومونگ هم چند قلم از هنرهاش رو به فرمانده نشون میده تا مطمئنش کنه که جومونگه.
بالاخره بووییه و جومونگ سر میزه مذاکره میشینند و در این حال سوسانو هم از راه میرسه.
اینها رو سر میزه مذاکره بزاریم و بریم به قصر بویو ببینیم اونجا چه خبره؟
در اینجا بانو یوها جلوی قصر امپیراطور نشسته و دست به اعتصاب غذا زده که یا منو بفرستید برم و یا من هم مثل جومونگ میمیرم و هر کی چیزی میاره نمی خوره. تا بالاخره با این کارش از حال میره
بو که تمام این حالات بانو یوها رو میبینه و در همون لحظه هم اونجا هست به اطرافیانش میگه چرا همین طوری نشستید سریع بانو رو به اتاقش ببرید و اونجا هم دکتر هر چه تلاش میکنه، بانو یوها چیزی نمی خوره.
در آخر بو تحمل نمیاره میاد جلو و میگه من همون آدم کشی هستم که از طرف تسو رفتم و جومونگ رو کشتم.
تا بانو یوها اینو میشنوه چشاش از حدقه میزنه بیرون و دوست داره بلند شه تا بو رو همون جا خفه کنه
دردسرتون ندم دوستان
بو مجال نمیده و ادامه میده که این گزارش واقعی نبوده و فرمانده به من گفت که اینکار رو بکنم تا خانواده ام رو نجات بدم و من هم بزودی راهی پیدا میکنم تا شما رو از اینجا نجات بدم و خودم هم برم به فرمانده جومونگ خدمت کنم
و تا اون موقع شما هم سعی کنید سلامتی خودتون رو بدست بیارید
تا بانو یوها اینو میشنوه یک نفس راحت میکشه -------
در این اوضاع و احوال تسو رفته پیش یانگ جی تا متقاعدش کنه شرایط رو برای پیروزی بویو در جنگ با جولبون آماده کنه.
و در اینجاست که یونگ پو و آقای هوانگ ( که اومده یانگ جی رو تنبیه کنه) از راه میرسند.
وقتی همدیگر رو می بینند هوانگ شروع میکنه به تعرف و تمجید از تسو.
و به یانگ جی میگه شاه از وضعیت موجود ناراحته و میخواد این وضع تمام بشه و اگر کمکی از دست من بر میاد بگو تا برات انجام بدم.
یانگی هم که میدونه این فرد چه پدر سوخته ای هست نیش خند میزنه (آره جون امت) و میگه شما لازم نیست به خودت زحمت بدید.
من براتون یه جای راحت درست کردم برو استراحت کن و کاری به کار ما نداشته باش.
-------------------
برگردیم به پای میز مذاکره جومونگ ببینیم بالاخره چی شد.
بعد از کلی مذاکره فرمانده دزدان دریایی میگه من حاضرم براتون این کار رو بکنم ولی شما چی به من میدید
و همین حرف باعث میشه تا افراد جومونگ جلسه تشکیل میدند تا ببینید چطور باید بووییه رو راضی کنند
و آخرش هم مغر متفکر قصه ما که همون جومونگ باشه راه حلی پیدا میکنه
بهش پیشنها میده اگه با من متحد بشید من شما را صاحب قسمت بزرگی از کشور میکنم که شما دیگه لازم نباشه مثل جنایت کارها زندگی کنید.
و بعد از کلی فکر کردن بووییه راضی میشه تا به جومونگ خدمت کنه.
حالا یک مشکل دیگه باقی مونده و اون اینکه
کی میخواد با این دزدان به جنوب بره
و این ماموریت خطیر رو کسی جز سوسانو عاشق دلباخته جومونگ قبول نمیکنه و میگه من با قبول این ماموریت میخوام خیال شما راحت باشه. -----------
در جولبون هم وضع خیلی خوبی حکمفرما نیست
از یک طرف شایعه مرگ جومونگ توو دهن ها افتاده و از طرف دیگه کمبود غذا بیداد میکنه
و این باعث شده روسای قبیله ها جلسه تشکیل بدند و در اونجا میخواند جومونگ رو ببینند تا بپرسند که چیکار میخواد بکنه
وقتی یون تابال میگه شما نمی تونید اونو ببینید
یکی از اونها میگه نکنه شایعه مرگ جومونگ حقیقت داره
اگه اینطور نیست پس کجاست
یون تابال میگه ما نمی تونیم به شما بگیم
اونها هم میگند ما هم نمی تونیم به حرف شما اطمینان کنیم مگر اینکه جومونگ رو ببینیم و جلسه رو ترک میکنند.
---
در قصر بویو هم تسو آماده میشه تا بره با سونگ یانگ حرف بزنه و به اون بگه که جومونگ مرده.
در این هنگام که اونها دارند پیش سونگ یانگ میرند جومونگ و افرادش هم دارند به جولبون بر میگردند.
دوستان این هم قسمت 64 این سریال شیرین
امیدوارم که از شنیدن اون لذت برده باشید
دستتون درد نکنه عالی بود. فقط اگر عکس هاش کنارش بود بهتر میشد
خیلی خوب بود ممنون