اطلاعات عمومی

از این به بعد در این وبلاگ سعی خواهم کرد بیشتر در خدمت شما دوستان باشم ... سپاس از توجه و حضور شما

اطلاعات عمومی

از این به بعد در این وبلاگ سعی خواهم کرد بیشتر در خدمت شما دوستان باشم ... سپاس از توجه و حضور شما

خلاصه قسمت شصت و هشتم ( 68 ) سریال افسانه جومونگ

خلاصه قسمت شصت و هشتم ( 68 ) سریال افسانه جومونگ

اویی و جاسا و ماری و موگول و بقیه هم دنبال سویا و یوری و یوها میگردن و ان جستجوشون تا شب ادامه پیدا میکنه تا اینکه اخرش کنار رودخونه بیرو یکی از لنگه کفشهای یوری رو پیدا میکنن

اون طرف امپراطور تصمیم گرفته یوها رو تو کوه بنیانگذار با یه مراسم باشکوه دفن کنه ملکه هم به برادرش میگه اون چرا این کارو کرده فقط ادم های مهم و پادشاه ها تو اون کوه دفن میشن  و اونجا ملکه اصلی کشور رو خاک میکنن نه یوها رو و بعد هم تصمیم میگیره برای اعتراض کردن بره  پیش امپراطور


و میره پشت اتاق امپراطور و انقدر گره و زاری میکنه و میگه که چرا شما میخواین اینکارو با من بکنین و ... و اخرش هم غش میکنه و چند نفر میبرنش اتاقش


میرن بالای سر ملکه و سولان هم به تسو میگه یوها مادر یه خاعن نباید اونو اونجا دفن کنن تو نمیخوای کاری بکنی ؟ که تسو هم جواب میده اگه مردم بفهمن ما اونو کشتیم ناراضی و عصبی میشن بهتره با گرفتن یه مراسم تدفین خوب براش مردم رو ساکت نگه داریم


ماری و جاسا مین پیش جومونگ و میگن قرار شده مراسم تذفین بانو یوها طی پنج روز تو کوه بنیانگذار انجام بشه در ضمن ما این کفش رو کنار رودخونه پیدا کردیم فکر کنم مال یوری


جومونگ هم که تا حالا بچه خودشو ندیده وقتی اونا بیرون میرن کفش رو تو دستاش میگیره و حسابی گریه میکنه و یوری رو صدا میزنه

امپراطور که جسد یوها جلوشو داره مات و مبهوت به اون نگاه میکنه و به محافظش هم میگه سربازا رو بفرستن برن یه جایی چون ممکنه جوموگ بخواد بیاد اینجا و مادرش رو ببینه سونگ جو هم به سربازا میگه شما برید خوشگذرونی من خودم حواسم به اینجا هست

جومونگ اویی رو احضار میکنه و میگه ما باید بدون اینکه کسی بفهمه به کوه بنیانگذار بریم اماده شو و باهم به طرف کوه بنیانگذار میرن


شب مشه و حالا هم که محافظا نیستن جومونگ وارد چادر میشه و میبینه که امپراطور پیش جسد مادرش نشسته -
جومونگ به امپراطور میگه من اومدم انجا تا جنازه ی مادرم رو پس بگیرم اگرم اینکارو نکنید جولبون و بویو مجبور میشن با هم بجنگن امپراطور هم جواب میده اشکالی نداره ولی تو اگه یوها رو میخوای باید اول منو بکشی اگرم اینکارو بکنی سربازا میریزن سرت و تو رو هم میکشن پس بهتره عاقلانه عمل کنی و از مادرت خداحافظی کنی و برگردی


جومونک هم که میبینه دیگه چاره ای نداره جلوی مادرش سجده میکنه و اونجا رو همراه با اویی ترک میکنه و وقتی دارن جنازش رو میسوزونن از بالای صخره نگاهشونن میکنه


تو جولبون هم یه مراسم مختصر برای مرگ بانو یوها میگیرن که وسط مراسم یه پرنده میاد که به پاش یه نامه بسته ست جومونگ هم اون نامه رو میخونه و همراه با اویی میره به همون جایی که تو نامه نوشته بود


میره اونجا و میبینه که اون زن جادوگرست و ه صندوق هم کنارشه در صندوق رو که باز میکنه دود از توی اون بلند میشه و یه زره تو صندوق میبینهبه جادوگره میگه این چیه اونم میگه این زره ی یکی از پادشاهان قدیمی جوسون هست اون کتابی هم که کنارشه راز های ارتش اهنین جوسون است و بعد هم میره


زره رو میارن پو به همه نشون میدن و موپالمو میگه این زره اهنی و تیرم ازش عبور نمیکنه ؟ جومونگ هم درسته و بعد کتاب رو میده دست موپالمو موپالمو هم میگه این کتابو رمزی نوشتن باید اول اونو رمز گشایی کنیم تا فهمیم طرز ساختنش چطوریه


یه جلسه تو بویو گذاشته میشه و دایی تسو میگه امپراطور که به خاطر یه زن عقلشو از دست داده ما نمیتونیم کشور رو دست یه دویوونه بدیم باید فعلا تسو رو نماینده ی موقت اون بکنیم
وزیر اعظم هم به تسوم یگه نکنه دوباره عین دفعه ی قبل خراب کاری کنی ؟ تسو هم میگه نه دیگه حواسم جمعه


موپالمو هنوز که هنوزه داره روی رمز فکر میکنه اما چیزی ازش سردرنمیاره و میگه من نمیتونم این رمز رو پیدا کنم که هیوبو میگه فقط یه نفر تو جولبونه که میتونه این رمز رو پیدا کنه بعدا خودتون میفهمید اون کیه

هیوبو میاد پیش سایونگ و براش غذا میاره و مییگه تو هنوز نتونستی رمز رو پیدا کنی اونم میگه نه و بعد هم هیوبو یه نگاه عاشقانه  و دلسوزانه ای به سایونگ میکنه و میره بیرون




سویا دوباره اقدام به فرار کرده ولی دستگیرش میکنن و میارنش پیش ماهوانگ ماهوانگ هم بهش میگه اگه یه باره دیگه بخوای فرار کی پسرتو میکشم حالا میتونی بری وقتی دارن میرن یونگ پویی که فهمیده دوباره تسو میخواد قدرت رو بدست بگیره وارد میشه اونام سرشون برمیگردونن تا مبادا یونگ پو اونا رو ببینه

یونگ پو و ماهوانگ میرن داخل و یونگ پو به ماهوانگ مگه من میخوام قبل از تسو قدرت بویو رو بدست بگیرم به کمک شما هم برای همن احتاج دارم ماهوانگ هم جواب میده باید فکرامو بکنم ببینم چه جوری میتونم کمکت کنم

سایونگ میاد پیش موپالمو و میگه من یه راه برای رمز گشایی پیدا کردم و بعد هم بهش توضیح میده و اشک شوق هم از چشمان موپالمو جاری میشه
و بعد هم  به سوسانو و جومونگ خبر میده


موپالمو هم که دیگه طرز ساختش رو بلد شده شروع به کار میکنه تا یکی از این زره ها رو بتونه بسازه

صبح میشه و موپالمو زره ای رو که خیلی هم سبک هم هست رو به یه ادم چوبی میبنده تا ببینه همون طور که اید ساخته میشده ساخته شده یا نه

جومونگ هم خودش کمان رو برمیداره و با تمام قدرت یه تیر رو پرتاب میکنه و همین که تیر به زره برخورد میکنه پرت میشه یه طرف دیگه و به زره هیچ اسیبی نمیرسه و جومونگ هم میگه افراین به همتون حالا دیگه باید ساخت زره های اهنی روشروع کنیم

جومونگ همه رو برای یه سخنرانی جمع میکنه و به همه میگه حالا که ما  تونستم به زره فولادی رو هم بسازیم وقتشه که به هان حمله کنیم و اتحادمون و از قبل هم قوی تر کنیم و ...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد