اطلاعات عمومی

از این به بعد در این وبلاگ سعی خواهم کرد بیشتر در خدمت شما دوستان باشم ... سپاس از توجه و حضور شما

اطلاعات عمومی

از این به بعد در این وبلاگ سعی خواهم کرد بیشتر در خدمت شما دوستان باشم ... سپاس از توجه و حضور شما

خلاصه قسمت 72 افسانه جومونگ

خلاصه قسمت 72 افسانه جومونگ

جومونگ و افرادش به جولبون برمیگردن و بعد از اینکه با تشویق شدید مردم روبه رو میشن یه جشن حسابی برپا میکنن و همه شرا.. میخورن و میرخسن 

خلاصه قسمت 72 جومونگ
جومونگ و یارانش هم اون داخل برای خودشون یه جشن حسابی راه انداختن و از خودشون حسابی پذیرایی میکنن و هر هر میخندن

جومونگ میاد بیرون و بو هم میاد پیشش و میگه همونطور که دستور داده بودین همه ی هیون تو رو گشتم ولی نتونستم  سویا و یوری رو پیدا کنم جومونگ هم با شنیدن این حرفا اشک از چشماش سرازیر میشه

تسو هم برمیگرده بویو و خبر شکست ننگ امیز خودش و یانگ جو رو به همه میده


یونگ پو هم دوباره مخفیانه میاد پیش مادرش و از اون سوال میکنه که حالا چی کار کنم اگه تسو بفهمه من اینجام منو میکشه که ملکه هم جواب میده باید از بویو خارج بشی که یونگ پو هم از شنیدن این حرف مادرش ناراحت میشه و قهر میکنه و تصمیم میگیره از بویو بره

جومونگ و سوسانو به هیون تو برمیگردن و میبینن که پناهنده های هیون تو به خاطر حرصی که از ماهوانگ دارن دارن اونو میکشن که جومونگ میاد و به همه میگه که من میدونم این مرد زن و بچه های شما رو اذیت کرده ولی من میخوام از هان این تقاضا رو بکنم که در صورتی این اشراف زاده ها رو ازاد میکنم که بقیه پناهنده ها رو هم ازاد کنن پس باید اینها رو زنده نگه داریم

 

اویی میره پیش سولان و میگه که هان در جنگ شکست خورده و پدرت هم مرده حالام فکر کنم قراره تو بمیری وقتی میبرنش پیش جومونگ - جومونگ بهش میگه جنازه یانگ جو رو بردار و به بویو برو


امپراطور هم حالش خیلی بد شده و وزیر اعظم هم وقتیوضعیت امپراطور رو میبینه به محافظ امپراطور میگه نباید بزاریم کسی از وضعیت امپراطور چیزی بفهمه مگر نه ممکنه شورش به پا بشه که در همین حال نارو همه ی حرفاشون رو میشنوه



 و میره پیش تسو و ملکه و میگه فکر کنم امپراطور خیلی حالش بد شده برای همین همش وزیر اعظم پیشش هست که تسو هم میگه اون بیماریش رو از من مخفی نگه داشته تا مبادا من دوباره قدرت رو بدست بگیرم و در حال زدن همین حرفاست که بهش خبر میدن سولان برگشتته
با هم خلوت میکنن و سولان در خواست گرفتن انتقام پدرش رو میکنه که تسو میگه امپراطور ارتش رو دست من نمیده تازه ایشون مریض هم هستن

 


سولان هم وقتی میفهمه امپراطور بیماره یکی از پزشکای قصر رو احضار میکنه و میگه اگه دوست داری که زنده بمونی و پزشک سلطنتی هم بتونی بشی باید توی یکی از دواهای امپراطور سم بریزی محافظ امپراطور هم اونا رو در حال صحبت با هم دیگه میبینه

جومونگ یه پیک به هان میفرسته و درخواستش رو مطرح میکنه اونا هم قبول میکنن که اشراف زاده ها رو بگیرن به جاش پناهنده ها رو ازاد کنن و به این ترتیب اشراف زاده ها رو جومونگ ازاد میکنه و پناهنده های جدید به اونجا میان


عمه سوسانو و پدر اوته و بقیه یه جلسه میذارن و دراون عمه سوسانو میگه حالا جنگتموم شده و قراره کشور گوگوریو هم به وجود بیاد تصمیم گرفتین که کی باید رهبر کشور باشه که پدر اوته میگه خب معلومه فرمانده جومونگ که اون جواب میده رهبر باید سوسانو باشه که یک گیه رو یی هست

سایونگ و پسر عمه سوسانو هم میان پیشش و میگن تصمیم گرفتی کی رهبر گوگوریو بشه که سوسانو جواب میده فرماندهجومونگ که سایونگ میگه نه تو باید رهبر گوگوریو بشی سوسانو هم با شندن این حرف تو فکر فرو میره


یکی از پناهنده ها که تاریخ نگار هم هست میاد پیش جومونگ و میگه در کتابخانه هیون تو یه اینه سهت که یکیاز گنج های جوسون قدیم هست جومونگ و اویی و اون پناهنده هم با اتفاق هم به اون کتابخونه میرن و اون اینه رو برمیدارن


فردا صبح یه مراسم گذاشته میشه و در اون سه گنج جوسون قدیم که اونا به این ترتیب هستن کمان دامول - زره اهنی - اینه رو جلوی خودشون میذارن و در اون جومونگ این دو جمله رو به خداوند میگه و قسمت 72 تمام میشه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد