اگه یادتون باشه افراد ماهوانگ به اهنگری جومونگ حمله کردن و از شانس بد یوری هم اون شب اونجا خوابیده بوده حالا ادامه ی ماجرا ...
بعد از اینکه خبر اتش سوزی در کارگاه اهن و حضور یوری در اونجا رو به جومونگ دادن . جومونگ بلافاصله میره کارگاه اهن و میبینه همه چی در حال سوختنه و هیچ کدوم از کارکنان هم تا حالا زنده نمونده
جومونگ هم بعد از دیدن این منظره میخواد بره وسط اتش ها و یوری ر و بیاره بیرون ولی ماری و بقیه جلوشو مگیرن اونم هی داد میزنه یوری ! یوری و بعد از اینکه اتش رو خاموش میکنن سوسانو سر میرسه و مگه امپراطور رو ببرید داخل و ببینید کی پشت ان قضیه بوده
اویی و افرادش دارن بین افراد میگردن تا بلکه جسد یوری رو پیدا کننکه یکدفعه از میان علف ها یوری همراه با یکی از اون دزدا میاد بیرون و همه میریزن سرش و مگن کجا بودی اونم میگه من تند از خونه اومدم بیرون و رفتم و دنبال این کردم و حالا هم دستگیرش کردم
جومونگ هم داره تو اتاقش گریه میکنه که هیوپ بو میاد پیشش و مگه یوری زندست اونممیره پیش یوری و میگه دیگه نمیخوام یه دقیقه هم از من جدا بشی
جومونگ هم فراداش پسر عمه سوسانو رو که مسئول نگهداری از کاگاه اهن بوده رو میندازه تو زندان تا دیگه حواسش رو جمع کنه
عمه سوسانو هم میاد پیشش و میگه تو رو به خدا به جومونگ بگو پسر من رو ببخشه که سوسانو جواب میده منم با جومونگ موافقم اون باید حسابی تنبیه بشه عمه سوسانو هم با شنیدن این حرف کفرش درمیاد
جومونگ و افرادش هم دور هم جمع شدن تا یه فکری به حال اهنگری بکنن که جومونگ از موپالمو میپرسه چقدر طول میکشه دوباه یه کاگاه راه بندایم اونم میگه تقیبا دو هفته ولی مشکل ما اینه که همه ی کارکنا ماهرمون که بلد بودن شمشیر فولادی بسازن از دست دادیم برای اموزش کارکنان جدید هم حداقل دو سال وقت نمیاز داریم
که جومونگ میگه با این وضعت هان اگه به ما حمله کنه 100 در صد شکست میخوریم و بعد هم جومونگ یه فکر عالی به سرش میزنه و میگه من به بویو قول دادم شیوه نیم سوزی کردن اهن رو بهشون یاد بدیم ماباید کاکنان اهنگری بویو رو به این بهونه بیاریم اینجا تا بتونن سلاح های لازم برای جنگ رو برامون بسازن و بعد هم دوباره اونا برگردن ودر نتیجه قرار میشه ماری و جاسا به اونجا برن
و خبر پیروزی افراد ماهوانگ رو بهش میدن
و ماری و جاسا به بویو میرن و میرن پیش شاه تسو میگن ما اومدیمن اینجا تا همون طور که قول داده بودیم شیوه نیم سوز کردن اهن رو بهتون اموزش بدیم فقط باد اهنگکراتون رو به گوگوریو بفرستید تسو هم که از نابود شدن کاگاه اهن گوگوریو خبر نداره کارکنان اهنگریشون اجازه میده تا با خودشون ببر ن
عمه سوسانو هم میره پیش پسرش و میگه دیگه این وضغیتو نمیشه تحمل کرد و بعد هم میره پیش برادرش و میگه جومونگ دیگه مارو قاطی ادم حساب نمیکنه پس ما باید یه درس حسابی بهش بدیم و اونو هر طور شده از سر راه برداریم ...!!!!
ماری و جاسا هم اهنگرای بویو رو به گوگوریو میارن و البته نارو هم اونا رو اسکورت میکنه و بعد هم وقتی میرسن گوگوریو میره پیش جومونگ و میگه عالیجناب تسو ازتون تشکر کردن و همینطور که داره با جومونگ صحبت میکنه متوجه یوری میشه و میبینه این همون سانگ چان خودشون
و وقتی هم میاد بیرون از یکی سوال میکنه اون پسره کی ؟ که اونم جواب میده اون شاهزاده یوری نارو هم با شنیدن این حرف 4 تا شاخ بزرگ درمیاره
ماهوانگ به بویو میاد و میره پیش تسو و میگه حالا اگه با هم متحد بشیم غیر ممکنه جومونگ حرفمون بشه چون کاگاه اهش حالا حالا ها تعطیله تسو هم داره از تعجب و کلاهی که سرش گذاشتن میترکه ولی جلوی اونا اصلا به روی خودش نمیاره و میگه کارت عالی بود
ولی وقتی اونا میرن میره پیش وزرا و میگه این بهترین فرصت برای از بین بردن گوگوریو بود ولی جومونگ ما رو گول زد و الانم اگه بخوایم کارکنان رو پس بگیریم به اتحادی که باهاش داریم شک میکنه
نارو هم برمیگرده و میاد پیش تسو و میگه اون سانگ چانه عزیز ما که یادتون هست اون الان شاهزاده گوگوریو هست و در واقع همون یوری خودمونه
اگه یادتون باشه سولان از ماورینگ خواسته بود جومونگ رو در یک مراسم نفرین کنه حالا اون مراسم شروع میشه با حضور یونگ پو و سولان و کاهن های معبد . ماورینگ شروع به نفرین کردن جومونگ میکنه و یونگ پو و سولان هم دارن تکرار میکنن که یکدفعه
طوفان شدیدی شروع میشه و رعد و برق هم شروع میشه که یکی از این رعد و برق ها میخوره به ماورینگ و وسابل جلوش و ماورینگ هم درجا میمیره و یونگ پو و سولان هم از ترس دارن میمیرن { عواقب نفرین جومونگ همینه }
یه جلسه تو گوگوریو گذاشته میشه و یوری در اون جلسه میگه من شنیدم برادر فرماندار لیاودانگدر راه رفتن به اونجاست بهتره ما وسط راه بهش حمله کنیم و انتقام اهنگرامون رو بگیریم جومونگ هم میگه باه من خودم نیرو ها رو رهبری میکنم تو هم میتونی دنبالم بیای
بعد از جلسه هم عمه سوسانو و بادر میرن پیش شاهزادهبیرواو میگن دیدی عالیجناب چقدر به یوری اعتماد داره ولی اصلا تو رو قابل اعتماد نیمدونه تازه این اولشه اگه بانو یه سویا حالش خوب بشه میشه ملکه و یوری هم میشه شاه بعدی گوگوریو و ممکنه تو و مادرت و هم از اینجا بندازه بیرون. بیروا ی بدبخت هم با شنیدن این حرفا گول میخوره و حسابی عصبی میشه و تو فکر فرو میره
و بعد هعم میره پیش سوسانو و میگه شایعه شده یه سویا بعد از بهبودی ملکه میشه و شما هیچ کاره درسته ؟ که سوسانو میگه امیدوارم همینطور بشه برای من و شما چه فرقی میکنه چه کاره باشیم فقط این مهمه که به عالیجناب خدمت کنیم ولی بیروا میگه من کوتاه نمیام شا باید ملکه بشی و من هم ولیعهد و بعد هم اونجا رو ترک مکنه
جومونگ و افرادش هم وسط راه به برادر فرماندار لیاودانگ حمله میکنن و وسط جنگ یوری با همونه برادر فرماندار درگیر میشه که زورش به اون نمیرسه و داره توسط اون کشته میشه که جومونگ یکدفعه یه پرش از بالای سر فرماندار میزنه و اونو میکشه
و سرباز ماهوانگ هم میاد پیشش و میگه برادرتون رو جومونگ ... ماهوانگ هم با شنیدن این حرف یه سیلی میزنه تو گوش سربازش و بعد هم میگه جومونگ یه روزی میکشمت
یه سویا بهوش میاد و سوسانو ه ممیره پیشش و یه سویاهم میگه حالا که حالم بهتر شده باید اینجا رو ترک کنم که سوسانو میگه تو همسر اول پادشاهی تو باید ملکه بشی که در همین حین محافظ سوسانو میاد و میگه عالیجناب برگشتن
یه سویا و سوسانو هم با هم میرن به استقبالش
وبعد هم جومونگ و یه وسیا میرن تو یه اتاق و جومونگ دست یه سویا رو میگیره و میگه بقیه عمرم و صرف جبران سختی هایی که به تو و یوری دادم میکنم
عمه سوسانو و برادرش هم دوباره میرن پیش بیروا و میگن ما اماده ایم جومونگ و یوری رو ازبین ببریم تازه این که خیانت نیست این حق تو و سوسانو و برادرت هست بیروا هم قبول میکنه
و به این ترتیب برادر و عمه سوسانو و شاهزاده بیروا عده ای از ماهرترین سربازان جولبون رو جمع میکنن و براشون سخنرانی میکنن که اگهخ شما موفق بشین همه ی فرزندان و نسل های بعدی جولبون در ارمش خواهند بود . سربازا هم بعد از شنیدن این حرفا هورا میکشن هورا... هورا... هورا ...
جومونگ و یوری هم همراه با افرادشون دارن برای بررسی اوضاع به مرز میرن { اخه چرا }
اونطرف یونتابال که از کارای عمه سوسانو و شاهزاده بیروا سر راورده میره پیش سوسانو و میگه گمون نکنم اونا یه نقشه های خیلی بدی تو سرشون دارن
سوسانو هم تا اینا رو میشنوه تعدای از سربازان ارتش رو برمیدارهو خودش هم لباس نظامی میشه میپوشهو میرن تا به جومونگ و افرادش برسن و برای اولین بار قسمت روی چهره سوسانو تموم میشه ...