اطلاعات عمومی

از این به بعد در این وبلاگ سعی خواهم کرد بیشتر در خدمت شما دوستان باشم ... سپاس از توجه و حضور شما

اطلاعات عمومی

از این به بعد در این وبلاگ سعی خواهم کرد بیشتر در خدمت شما دوستان باشم ... سپاس از توجه و حضور شما

داستان کوتاه اما پند آموز

در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل

مردم را ببیند خودش را در جایی مخٿی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تٿاوت از

کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد

. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر

نمی داشت . نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد.


بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار

داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن

سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در ان یادداشت نوشته بود : " هر سد و مانعی می

تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد ابراهیمی شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ق.ظ http://pcbrain.blogsky.com

سلام دوست عزیز جهت تبادل لینک لینک من را با عنوان (دانلود کتاب کسب درامد از اینترنت) به ادرس وبلاگم (http://pcbrain.blogsky.com) لینک کن و بعد در قسمت نظرات وبلاگم توظیحاتتو بده تا لینکت کنم امیدوارم تا سال های دیگر این همکاری کا پا برجا باشد
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد